13 بدر 1389
بد نبود خیلی خوش گذشت ، بعد از کلی بگو بخند همه گشنه شده بودن و منتظر غذا بودن . جای همه خالی رفتیم جوجه سیخیدیمو کبابیدیمو زدیم تو رج ( به لحجه آذری خوانده شود ) .![]()
![]()



بعد ناهار یه کل کله حسابی بین بزرگا و ما جوونا افتاد ، کل کل چی بود ؟! اینکه دو گروه شدیم یه گروه اینور خونه و یه گروه اونور . جریان این بود که هر گروه باید یه شعرو بخونه و منتظر شه طرف مقابل هم شعرشو بخونه ، هر گروه که کم میآورد باید بستنی میگرفت . پدر و مادرا بیشتر آهنگای قدیمی میخوندن و ما آهنگای روز و رپ و اینجور چیزا (البته من جاسوس دوطرفه بودمو تو هر دو گروه شرکت میکردم) ! خلاصه چون نزدیک بود درگیری بشه
واینکه این آهنگو ما خوندیمو اونو نخوندیم بعد 30 دقیقه بیخیال شدیم و رفتیم سراغ پانتومیم با همون شرط .ولی اون هم چون خیلی شلوغ و شیر تو شیر شد هر دو طرف قید بستنی رو زدن !
از اونجایی که ما جوونیمو حالا حالهاها انرژی دارشتیم رفتیم پشت بوم و هفت کثیف (خبیث) بازی کردیم. سر شب هم رفتیم تو کوچه وسطی بازی کردیمو زدیم و رقصیدیم . ایشون هم پسر خاله ما هستند ...

و این هم خودمان ...

و این بود 13 بدر امسال ما ...